معنی خرم نهان - جستجوی لغت در جدول جو

دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 45هزارگزی راه فرعی کام فیروز به پل خان. این دهکده در جلگه واقع است. آب آن از رود خانه شول و محصول آن غلات و برنج و ماش و شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)

لغت نامه دهخدا

خرم روان

(خُرْ رَ رَ)

شادروان. آنکه روان او شاد است:
همیشه بودشاد و خرم روان
بی اندوه باشد ز گشت زمان.
فردوسی.
چنان کاین عروس از درم خرم است
بزر بود خرم روان عنصری.
خاقانی

لغت نامه دهخدا

خرم بهار

(خُرْ رَ بَ)

بهار سرسبز. بهارباطراوت. کنایه از طراوت و سرسبزی است:
بیاراست بزمی چو خرم بهار
ز بس شادمانی گو نامدار.
فردوسی.
چو دستان که پروردگار من است
تهمتن که خرم بهار من است.
فردوسی.
بیاراست او را چو خرم بهار
فرستاد در شب بر شهریار.
فردوسی.
ز روی او که بد خرم بهاری
شد آن آتشکده چون لاله زاری.
نظامی

لغت نامه دهخدا

خرم بهار

(خُرْ رَ بَ)

نام محلی بوده است. (ناظم الاطباء) :
نهادندسر سوی خرم بهار
سپهدار و آن لشکر نامدار.
فردوسی.
رسیدم ببلخ و بخرم بهار
همان شادمان بودم از روزگار.
فردوسی

لغت نامه دهخدا

خره نهادن

(بَ فَ تَ)

برهم نهادن و ردیف کردن چیزی چون آجر و خشت و چوب

لغت نامه دهخدا

نرم نهاد

(نَ نِ / نَ)

لین العریکه. نرم طبیعت. نرم مزاج:
اگر بود دل مؤمن چو موم نرم نهاد
تو موم نیستی ای دل که سنگ خارائی.
سعدی

لغت نامه دهخدا

خرم دان

(خُرْ رَ)

کیسۀ چرمین که درویشان و مسافران در کنار خود می بندند. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)

لغت نامه دهخدا

خرمنان

(خَ مَ)

دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد، واقع در 42هزارگزی باختر نجف آباد و 2هزارگزی شمال نجف آباد بدامنه. جلگه، معتدل. آب از قنات و محصول آن غلات، بادام، صیفی، انگور، سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)

لغت نامه دهخدا

خرم بهار

بهار سرسبز، بهار با طراوات

فرهنگ لغت هوشیار

جرم نهادن

((جُ. نَ دَ))

مجرم شناختن

فرهنگ فارسی معین

معنی خرم نهان - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما